فروغ از صبح رخت بر بسته ، نغمه ی پرندگان خاموش است ، آفتاب رنگی بر رخسار ندارد.
صدای جریان هوای متلاطم صبح شوریده ترم می کند و نگران !
نگران هزاران اگر و شاید ، هزاران گمان خوب و بد ، هزاران امید و یک آرزو !
نمی دانم در صدایت کدامین داروی معجزه آسا نهفته است که در یک آن اینگونه آرامم می کند.
و آفتاب پر رنگ تر می شود ، پرندگان نغمه سرایی می کنند و هوای صبح دل انگیز می شود.
و چه شب سختی بوده است شبی که پیش از این صبح تمام شده !
هزاران هدف دارم از فتح دنیا گرفته تا کشف روشی جدید برای زیستن و .....
اما تنها یک آرزو دارم ، تُرا آرزو دارم ، تنها تُرا .......
و با تمام و جود و هستی سرمست وجودت و بودنت هستم ای رنگ آفتاب من و ای نغمه ی زیبا ی درون من !
تو چگونه ای؟
آرزوی تو چیست؟
در نظرت ، در فکرت ، در کلامت و در نگاهت اثری از من وجود دارد؟
نگاهت را خوانده ام ! و تنها چیزیست که دلم را قرص می کند !
اما صد حیف که فکرت را به سادگی نگاهت نمی توان خواند.
---------------------------------------------
محبت انسانها به میزان شخصیت آنها می تواند بزرگ باشد حتی بی نهایت شود
اما همین محبت اگر باسخی برایش نباشد نابود می شود ، تمام می شود و می میرد
همانند یک ظرف که هر چقدر از آن آب بر می داری باید مقداری هم به آن باز گردانی وگر نه به زودی تمام می شود !
--------------------------------------------
عدالت یعنی کمی هم مرا یادت باشد همانطور که من تو را !
یعنی کمی هم دوست داشته باشی همانطور که من تو را !
کمی هم در کنارم باشی همانطور که من تورا
و بسیار .........
--------------------------------------------
پ.ن1 : نگذار تمام شوم ای عزیز
پ.ن2 : مسخره ترین مقوله ی ممکن توی این شرایط می تونه انتخابات باشه!
پ.ن3 : خوشم می یاد که هر چی جلو تر میریم وضع مملکت بی نظم تر و بهم ریخته تر میشه و مردم هم که انگار عادت کردن.
پ.ن4 : واقعا تکلیفم مشخص نیست ، با کمال تعجب باید گفت که مشخص کردنش افتاده دست تو ! خیلی مهم شدی !
پ.ن5 : دنیا در دستان من خواهد بود!
کلمات کلیدی: