هو الشهيد ...

سلام عليكم ...

ما هم اومديم اينجا نظر بديم كه بگيم ما هم واسه اعلام حضور نظر نمي ديم . چون اصلا حضور نداريم فعلا

آخ! گفتينا ... منم يه جورايي اون جوري بودم ...

يعني معروف بودنو دوست داشتم ...

خدا هم يه كاري كرد كه كلا تو شهرمون همه منو بشناسن ( البته نه از نظر بد ها ) بعد همه از من انتظار داشتن خيلي خانم باشم ... ولي نبودم و نشدم بعد كلا همه تو كف رفتن كه برو بابا اين ديگه كيه ... البته تا وقتي پيش بودم و بهم نياز داشتن چيزي نمي گفتنا ... فقط قربون صدقه ام مي رفتن ... ولي وقتي رفتم دانشگاه و ديگه بدردشون نمي خورم ديگه جواب سلامم به زور مي دن انگار نه انگار يه روزي تمام برنامه هاشون و كاراشون رو دست من و دوستام مي چرخيد ...

خلاصه اينكه آقا شايان !( الان احساس مامان بزرگا رو دارم ) قربون

شديدا به اين نتيجه رسيدم كه جز پدر و مادر و بعضي از فاميلا ، همه منو واسه خودشون و راه افتادن كاراشون مي خوان ...

زياد ليلي به لالاي اين آدما نزار كه بعدا بد جور پشيمون مي شي ...

ديدي غرض اعلام حضور نبود

يا حق