آري. نمي شود... به هيچ کس نمي شود اطمينان کرد!
احتمال دارد که همه چيز يک جبر خالي باشد. يک معادله ي حل نشدني. مي داني که؟ حل نشدني ها را دوست دارم. و باز مي داني که؟... من همه ي دور شدن ها را دوست دارم.
خيلي دور... خيلي نزديک. خيلي خيلي نزديک.
غصه ي دور شدن ها را نخور. که دوري... يعني نزديکي!
.
دوستدار تمام دوري هايي هستم که گرچه سوزناک... ولي پاکند!
.......................
پ.ن: نويسنده ش خودت بودي. مگه شک داري که بلد باشي چيز قشنگ بنويسي؟؟!!
شنبه چه خبريه؟؟؟